همین تا از نگاهی بی‌قرارم از سحاب اصفهانی غزل 279

سحاب اصفهانی

آثار سحاب اصفهانی

سحاب اصفهانی

همین تا از نگاهی بی‌قرارم می‌توان کردن

1 همین تا از نگاهی بی‌قرارم می‌توان کردن ز وصل خویش فکری هم به حالم می‌توان کردن

2 سگانش را نکرد از الفت من منع پنداری نمی‌داند چه سان بی‌اعتبارم می‌توان کردن

3 چنین کز من ز خلف وعده داری شرم ار یک ره وفای وعده چون خود شرمسارم می‌توان کردن

4 ز کشتن کردیم گر ای جفاجو ناامید از خود به زخم ناوکی امیدوارم می‌توان کردن

5 دلا گیرم در آهت نیست تأثیر از شرار آن نه آخر چارهٔ شب‌های تارم می‌توان کردن

6 توان کردن از آن لب عقده هم باز از کارم اگر صد عقده از زلفت به کارم می‌توان کردن

7 غم عشق اختیاری نیست لیک از مژده وصلی علاج گریهٔ بی‌اختیارم می‌توان کردن

8 به جز کشتن که آن هم غایت مقصود من باشد بگو ای بی‌وفا دیگر چه کارم می‌توان کردن؟

9 شدم راضی به هر دردی (سحاب) اکنون که دانستم گرفتار بلای هجر یارم می‌توان کردن

عکس نوشته
کامنت
comment