- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 که شکیبد ز تو ای جان که جگرگوشه جانی چه تفکر کند از مکر و ز دستان که ندانی
2 نه درونی نه برونی که از این هر دو فزونی نه ز شیری نه ز خونی نه از اینی نه از آنی
3 برود فکرت جادو نهدت دام به هر سو تو همه دام و فنش را به یکی فن بدرانی
4 چه بود باطن کبکی که دل باز نداند چه حبوب است زمین در که ز چرخ است نهانی
5 کلهش بنهی وآنگه فکنی باز به سیلی چه کند بره مسکین چو کند شیر شبانی
6 کله و تاج سرم را پی سیلی تو باید که مرا تاج تویی و جز تو جمله گرانی
7 به کجا اسب دواند به کجا رخت کشاند ز تو چون جان بجهاند که تو صد جان جهانی
8 به چه نقصان نگرندت به چه عیبی شکنندت به کی مانند کنندت که به مخلوق نمانی
9 به ملاقات نشان ده ز خیالات امان ده مکشش زود زمان ده که تو قسام زمانی
10 هله ای جان گشاده قدم صدق نهاده همه از پای فتاده تو خوش و دست زنانی
11 شه و شاهین جلالی که چنین باپر و بالی نه گمانی نه خیالی همه عینی و عیانی
12 چه بود طبع و رموزش به یکی شعله بسوزش به یکی تیر بدوزش که بسی سخته کمانی
13 هله بر قوس بنه زه ز کمینگاه برون جه برهان خویش از این ده که تو زان شهر کلانی
14 چو همه خانه دل را بگرفت آتش بالا بود اظهار زبانه به از اظهار زبانی