- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 که خریدی ز غم گردش دوران ما را دیده گر مفت نمی داد بطوفان ما را
2 مفلس ار جنس خود ارزان نفروشد چکند کم بها کرد تهی دستی دوران ما را
3 اشک این گرسنه چشمان مزه دارد هرچند دهر بر خوان تهی ساخته مهمان ما را
4 در چمن دیده زنظاره گل می پوشم تا نگیرد نمک آن لب خندان ما را
5 عمر آخر شد و انگاره آدم نشدیم گرچه زود است قضا اینهمه سوهان ما را
6 ناصحان گر نتوانید که آزاد کنید بفروشید بآن زلف پریشان ما را
7 خصمی زشت بآئینه چه نقصان دارد چه غم ازدشمنی مردم نادان ما را
8 چون گهر غربت ما به ز وطن خواهد بود دربدر گو بفکن گردش دوران ما را
9 چشم جادوی تو هر چند برد دل ز کلیم باز دل می دهد آن عشوه پنهان ما را