-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 آن سالکم که با خضر هرچند هم نشینم سرگشته همچو پرگار در گام اولینم
2 از بیم دید و وا دید بگریزم از عدم هم گر بعد مرگ بیند در خواب همنشینم
3 دایم زهمت فقر خرجم ز دخل بیش است خرمن بمور بخشم با آنکه خوشه چینم
4 آزار ما تلافی از آسمان ندارد بیمرهم است زخمم هم طالع نگینم
5 ظاهر بباطن من یکرنگ گشته در عشق چون شمع می گدازد با دست آستینم
6 امید رستگاری ز آغاز کار پیداست در خانه کمانست صیاد در کمینم
7 این سرنوشت بد هم دایم بکس نماند سیلاب اشک شوید آخر خط جبینم
8 شیرین زبانی من دام عوام نبود جوش مگس کند زهر در دیده انگبینم
9 دایم کلیم دوران در پستیم ندارد شاید که قدردانی بردارد از زمینم