آن امانت که گفت در قرآن از سلطان ولد ولدنامه 40

سلطان ولد

آثار سلطان ولد

سلطان ولد

آن امانت که گفت در قرآن

1 آن امانت که گفت در قرآن حاملش شد ز جاهلی انسان

2 آن امان بدان که امر خداست هرکه پذرفت امر را والاست

3 وانکه مهمل گذاشت ماند جهول همچو دیوان رودبسوی سفول

4 آدمی را چو کرد حق مختار قادرش آفرید در همه کار

5 میتواند سوی صلاح شدن میتواند قرین فسق بدن

6 بر بد و نیک چونکه قادر شد زان سبب قابل اوامر شد

7 غیر انسان نبود قابل آن از جماد و نبات و از حیوان

8 از زمین و سماء و از خورشید از مه و از بروج و از ناهید

9 هر یکی را خدای کاری داد غیر انسان کش اختیاری داد

10 گر نگه دارد آن امانت را بیند اندر خود او دیانت را

11 در خود او عرش و هم سمابیند عرش چه نور کبریا بیند

12 دل تو هست همچو آئینه پاک و صافی نهفته در سینه

13 نیک و بد را در او ببینی تو پس ز جان هر دمش گزینی تو

14 نبود آن صور ز دل خالی بر مثال نقوش در قالی

15 پس تو محتاج کس چرا باشی با تو است آن بهر کجا باشی

16 همچنین عشق شمس دین را شیخ روز و شب مینمود پیدا شیخ

17

عکس نوشته
کامنت
comment