که برفروخت بمی چهره از بابافغانی شیرازی غزل 30

بابافغانی شیرازی

آثار بابافغانی شیرازی

بابافغانی شیرازی

که برفروخت بمی چهره آفتاب مرا

1 که برفروخت بمی چهره آفتاب مرا که ساخت تیز بر آتش دل کباب مرا

2 شبی که مست بکاشانه ام فرود آید فرشته رشک برد مجلس شراب مرا

3 نمیشود مژه ام گرم ازان سبب که بناز گشاد نرگس مخمور و بست خواب مرا

4 شهی که میکند از سایه ی همای گریز چه التفات کند منزل خراب مرا

5 برون خرام بپیراهن کتان امشب که آنچنان اثری نیست ماهتاب مرا

6 سرم برید و زد آتش چنانکه محو شدم نخواست سگ که خورد نیز خون ناب مرا

7 زمن گذشت و زدشمن پیاله خواست دریغ که تشنه بودم و نخورد از غرور آب مرا

8 شکسته دل چو فغانی تلخکام شدم که پشت دست زدی شکر و گلاب مرا

عکس نوشته
کامنت
comment