1 آن دلفریب دلکش و آن دلربای دلبر با صد هزار کشی خندان درآمد از در
2 تنبول کرده آن بت تنبول کرده پیدا سی و دو نار دانه در نار دانش اندر
3 تا کیمیای حسنش کرده ست لعل درش از کیمیای عشقش گشتست لعل من زر
1 به نو بهاران غواص گشت ابر هوا که می برآرد ناسفته لؤلؤ از دریا
2 به لؤلؤ ابر بیاراست روی صحرا را مگر نشاط کند شهریار زی صحرا
1 سزد که باش شاها ز ملک خرم و شاد که ملک تو در شادی و خرمی بگشاد
2 خدای دادت ملک و خدای عزوجل نگاه دارد ملک تو همچنان که بداد
1 شهریارا خدای یار تو باد شهریاری همیشه کار تو باد
2 شاه مسعودی و سعود فلک از فلک پیش تو نثار تو باد