1 آن دلفریب دلکش و آن دلربای دلبر با صد هزار کشی خندان درآمد از در
2 تنبول کرده آن بت تنبول کرده پیدا سی و دو نار دانه در نار دانش اندر
3 تا کیمیای حسنش کرده ست لعل درش از کیمیای عشقش گشتست لعل من زر
1 ای آن که فلک نصرت الهی بر کنیت و نامت نثار دارد
2 هر چیز که گیتی بدان بنازد از همت تو مستعار دارد
1 چون منی را فلک بیازارد خردش بی خرد نینگارد
2 هر زمانی چو ریگ تشنه ترم گر چه بر من چو ابر غم بارد
1 سزد که باش شاها ز ملک خرم و شاد که ملک تو در شادی و خرمی بگشاد
2 خدای دادت ملک و خدای عزوجل نگاه دارد ملک تو همچنان که بداد