- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 آن بخت فتنه جو که تو دیدی به خواب شد وان دل که بود سخت تر از خاره آب شد
2 گلگونه هوا و هوس رنگ واگذاشت خال و خط عروس طبیعت خراب شد
3 دل را که حرف سوختگان داغ کرده بود می رفت تا بر آتش ایشان کباب شد
4 در بحر شوق کشتی دل ریسمان برید در کوی یار خیمه تن بی طناب شد
5 این بو ز سنبل و گل هر کشوری نخاست تا در خطا کدام گیا مشک ناب شد
6 دایم کسی به قافله بودست پاسبان بیدار شو که چشم رفیقان به خواب شد
7 خشکی لب به تشنه لبان آب می دهد تا مستعد شدیم دعا مستجاب شد
8 مستی چه خوب کرد که این پرده برگرفت رخساره حقیقت ما بی نقاب شد
9 تاریخ واقعات شهان نانوشته ماند افسانه ای که گفت «نظیری » کتاب شد