- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 آنکه بهر دیگران در زلف چین میافگند چون رسد نزدیک من چین در جبین میافگند
2 دیدهام جایی پریرویی که پیش تخت او گر سلیمان میرسد حالی نگین میافگند
3 گر سوار این است و جولان این به اندک ترکتاز خسروان را بیخود از بالای زین میافگند
4 هرکجا یک دل به تیر غمزه میسازد نشان صد کماندارش پیاپی در کمین میافگند
5 دام صد مرغ دلست آن دم که زرین بهله را میکشد در دست و چین در آستین میافگند
6 میکشد سر بر فلک چون سرو ز استغنای عشق هرکجا تخم محبت بر زمین میافگند
7 در چمن چون میفشاند آستین را در سماع لرزه بر اندام سرو و یاسمین میافگند
8 صاحب دولت نمیداند که دهقان وقت کار دامن دولت به دست خوشهچین میافگند
9 دور از آن دندان و لب از می فغانی توبه کرد آرزو چندی به شیر و انگبین میافگند