- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 آن یکی دیوانه برگوری بخفت از سر آن گور یک دم مینرفت
2 سائلی گفتش که تو آشفتهٔ جملهٔ عمر از چه اینجا خفتهٔ
3 خیز سوی شهر آی ای بیقرار تا جهانی خلق بینی بیشمار
4 گفت این مرده رهم ندهد براه هیچ میگوید مرو زین جایگاه
5 زانکه از رفتن رهت گردد دراز عاقبت اینجات باید گشت باز
6 شهریان را چون بگورستانست راه من چه خواهم کرد شهری پرگناه
7 میروم گریان چو میغ از آمدن آه از رفتن دریغ از آمدن