-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 آنکه عمری در پی او میدویدم سو به سو ناگهانش یافتم با دل نشسته روبهرو
2 آخرالامرش بدیدم معتکف در کوی دل گرچه بسیاری دویدم از پی او کو به کو
3 دل گرفت آرام چون آرام جان در بر گرفت جان چو جانان را بدید آسوده گشت از جستوجو
4 ای که عمری آرزوی وصل او بودت چرا از پی آن آرزو نگذشتی از هر آرزو
5 تا به کی سرچشمه خود را به گِل انباشتن جوی خود را پاک کن تا آیدت آبی به جو
6 آب حیوان در درون وانگه برای قطرهای ریخته در پیش هر دانا و نادان آبرو
7 مطرب آن مجلسی خود را مکن هرجا گرو طالب آن باده بشکن صراحی و سبو
8 ناظر آن منظری بردار از عالم نظر عاشق آن شاهدی بردار چشم از غیر او
9 نیست بیاو چون که نایی روی از وی برمتاب بیرویت چون نیست آبی دست را از وی مشو
10 دارم از دل سرفرازی کاو ز عالیهمتی درد و عالم جز به قدسش سر به کس نارد فرو
11 مغربی چون آفتاب و مشتری در جَیب جست باید اکنون سر به جَیب خویشتن بردن فرو