1 آن ماه به کشتی در و من در خطرم چون کشتی از آب دیده آسیمه سرم
2 ز آن باد کز او به شادی آرد خبرم چون آب نشینم و چو کشتی بپرم
1 کار عشق از وصل و هجران درگذشت درد ما از دست درمان درگذشت
2 کار، صعب آمد به همت برفزود گوی، تیز آمد ز چوگان درگذشت
1 با او دلم به مهر و محبت نشانه بود سیمرغ وصل را دل و جان آشیانه بود
2 بودم معلم ملکوت اندر آسمان از طاعتم هزار هزاران خزانه بود
1 با یاد تو زهر بر شکر خندد با روی تو شام بر سحر خندد
2 درماه نو از چه روی میخندی کان روی به آفتاب برخندد