-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 آن لحظه کآفتاب و چراغ جهان شوی اندر جهان مرده درآیی و جان شوی
2 اندر دو چشم کور درآیی نظر دهی و اندر دهان گنگ درآیی زبان شوی
3 در دیو زشت درروی و یوسفش کنی و اندر نهاد گرگ درآیی شبان شوی
4 هر روز سر برآری از چارطاق نو چون رو بدان کنند از آن جا نهان شوی
5 گاهی چو بوی گل مدد مغزها شوی گاهی انیس دیده شوی گلستان شوی
6 فرزین کژروی و رخ راست رو شها در لعب کس نداند تا خود چه سان شوی
7 رو رو ورق بگردان ای عشق بینشان بر یک ورق قرار نمایی نشان شوی
8 در عدل دوست محو شو ای دل به وقت غم هم محو لطف او شو چون شادمان شوی
9 آبی که محو کل شد او نیز کل شود هم تو صفات پاک شوی گر چنان شوی
10 آن بانگ چنگ را چو هوا هر طرف بری و آن سوز قهر را تو گوا چون دخان شوی
11 ای عشق این همه بشوی و تو پاک از این بی صورتی چو خشم اگر چه سنان شوی
12 این دم خموش کردهای و من خمش کنم آنگه بیان کنم که تو نطق و بیان شوی