آن لحظه که از ادیب الممالک فراهانی مثنوی 24

ادیب الممالک فراهانی

آثار ادیب الممالک فراهانی

ادیب الممالک فراهانی

آن لحظه که در میان خون خفت

1 آن لحظه که در میان خون خفت آهسته بزیر لب همی گفت

2 ای از قدح غرور سرمست آلوده به خون بیگنه دست

3 ما کشته حرص و آز خلقیم پاره شکم و بریده حلقیم

4 محروم ز نعمت جهانیم بسته لب و دوخته دهانیم

5 نه خورده گیاه باغ و بستان نزمام مکیده شیر پستان

6 نشناخته پا ز سر دم از شاخ افتاده بزیر تیغ سلاخ

7 مائیم که در مشیمه مام هستیم شهید تیغ ایام

8 تا از دل مام گشته بیرون غلطیده بخاک و خفته در خون

9 ما را شده آخرینه زندان در معده می کشان و رندان

عکس نوشته
کامنت
comment