- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 آن لحظه که در میان خون خفت آهسته بزیر لب همی گفت
2 ای از قدح غرور سرمست آلوده به خون بیگنه دست
3 ما کشته حرص و آز خلقیم پاره شکم و بریده حلقیم
4 محروم ز نعمت جهانیم بسته لب و دوخته دهانیم
5 نه خورده گیاه باغ و بستان نزمام مکیده شیر پستان
6 نشناخته پا ز سر دم از شاخ افتاده بزیر تیغ سلاخ
7 مائیم که در مشیمه مام هستیم شهید تیغ ایام
8 تا از دل مام گشته بیرون غلطیده بخاک و خفته در خون
9 ما را شده آخرینه زندان در معده می کشان و رندان