-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 آن شغالی رفت اندر خم رنگ اندر آن خم کرد یک ساعت درنگ
2 پس بر آمد پوستش رنگین شده که منم طاووس علیین شده
3 پشم رنگین رونق خوش یافته آفتاب آن رنگها بر تافته
4 دید خود را سبز و سرخ و فور و زرد خویشتن را بر شغالان عرضه کرد
5 جمله گفتند ای شغالک حال چیست که ترا در سر نشاطی ملتویست
6 از نشاط از ما کرانه کردهای این تکبر از کجا آوردهای
7 یک شغالی پیش او شد کای فلان شید کردی یا شدی از خوشدلان
8 شید کردی تا به منبر بر جهی تا ز لاف این خلق را حسرت دهی
9 بس بکوشیدی ندیدی گرمیی پس ز شید آوردهای بیشرمیی
10 گرمی آن اولیا و انبیاست باز بیشرمی پناه هر دغاست
11 که التفات خلق سوی خود کشند که خوشیم و از درون بس ناخوشند