جلال عضد

جلال عضد

جلال عضد
جلال عضد

آن را که غمی باشد و گفتن نتواند از جلال عضد غزل 103

غزل 103 ام از 401 غزلیّات

آن را که غمی باشد و گفتن نتواند

1 آن را که غمی باشد و گفتن نتواند شب تا به سحر نالد و خفتن نتواند

2 از ما بشنو قصّه ما ورنه چه حاصل پیغام که باد آرد و گفتن نتواند

3 بی بوی وصالت نگشاید دل تنگم بی باد صبا غنچه شکفتن نتواند

4 از اشک زدم آب همه کوی تو تا باد خاشاک سر کوی تو رُفتن نتواند

5 شوریده تواند که کند ترک سر خویش ترک سر زلف تو گرفتن نتواند

6 اندر دل ما عکس رخ خوب تو پیداست در آینه کس چهره نهفتن نتواند

7 جوینده چه سختی ست که بر خود نکند سهل فرهاد چه سنگ است که سفتن نتواند

8 آن شد که جلال از سر کوی تو شود دور کز ضعف چنان است که رفتن نتواند

عکس نوشته
کامنت

سوالات متداول درباره شعر آن را که غمی باشد و گفتن نتواند

شاعر شعر آن را که غمی باشد و گفتن نتواند چه کسی است ؟

شاعر شعر آن را که غمی باشد و گفتن نتواند جلال عضد می باشد.

شعر آن را که غمی باشد و گفتن نتواند در چه دوره‌ای سروده شده است؟

این شعر در قرن 8 سروده شده است.

قالب شعر آن را که غمی باشد و گفتن نتواند چیست ؟

قالب شعر آن را که غمی باشد و گفتن نتواند غزل است

مضمون اصلی شعر آن را که غمی باشد و گفتن نتواند چیست؟

این شعر در دسته‌بندی شعر فارسی, شعر کوتاه, عارفانه, عاشقانه, غمگین, می‌نوشی قرار دارد و مضمون اصلی آن شعر فارسی, شعر کوتاه, عارفانه, عاشقانه, غمگین, می‌نوشی است.
بنر