-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 آن شوخ که داد دلبری داد در فن ستمگریست استاد
2 بنیاد مرا بخواهد او کند کرده است دگر ستیزه بنیاد
3 از جور و جفاش کی برم جان و ز بیدادش کجا برم داد
4 از غمزهٔ کافرش صد افغان و ز دست غمش هزار فریاد
5 یک لحظه نمیرود ز یادم یک لحظه نمیکند مرا یاد
6 باد است بگوش او حدیثم آندم که رساندش بدو باد
7 خرم چو شوم دلش غمین است گردم چو غمین دلش شود شاد
8 گر جان خواهد فدا توان کرد ور دل خواهد بجان توان داد
9 بیهوده بگرد عقل گشتم عشقست که داد را دهد داد
10 مهر معشوق و آتش عشق در سینه فیض تا ابد باد