آن یار گزین که خشمگین نیست از کلیم غزل 107

آن یار گزین که خشمگین نیست

1 آن یار گزین که خشمگین نیست خوشبوست گلی که آتشین نیست

2 همچون قلم از سیاه بختی جز گریه مرا در آستین نیست

3 مگذر ز قمار بوسه بازی آنجاست که نقش بد نشین نیست

4 دل آب ز آهن قفس خورد دیگر ز بهشت دانه چین نیست

5 از بسکه دلم ز درد شادست می سوزم و ناله ام حزین نیست

6 دردسری از خمار دارد با زاهد اگر چه درد دین نیست

7 در عالم خاک پای مگذار بیخار آنجا گل زمین نیست

8 قدر دونان ز بس بلندست درد خم باده ته نشین نیست

9 آن لعل لب و نشان بوسه این نقش بنام آن نگین نیست

10 تا چند کلیم شکوه از دل آتشکده ایست بیش ازین نیست

عکس نوشته
کامنت
comment