-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 آن مه چو در دل آید او را عجب شناسی در دل چگونه آید از راه بیقیاسی
2 گر گویی میشناسم لاف بزرگ و دعوی ور گویی من چه دانم کفر است و ناسپاسی
3 بردانم و ندانم گردان شدهست خلقی گردان و چشم بسته چون استر خراسی
4 میگرد چون خراسی خواهی و گر نخواهی گردن مپیچ زیرا دربند احتباسی
5 یوسف خرید کوری با هیجده قلب آری از کوری خرنده وز حاسدی نخاسی
6 تو هم ز یوسفانی در چاه تن فتاده اینک رسن برون آ تا در زمین نتاسی
7 ای نفس مطمئنه اندر صفات حق رو اینک قبای اطلس تا کی در این پلاسی
8 گر من غزل نخوانم بشکافد او دهانم گوید طرب بیفزا آخر حریف کاسی
9 از بانگ طاس ماه بگرفته میگشاید ماهت منم گرفته بانگی زن ار تو طاسی
10 آدم ز سنبلی خورد کان عاقبت بریزد تو سنبل وصالی ایمن ز زخم داسی