آن سرو روان تا بگلستان گذری داشت از کلیم غزل 51

آن سرو روان تا بگلستان گذری داشت

1 آن سرو روان تا بگلستان گذری داشت پروانه صفت گل هوس بال و پری داشت

2 دل از خم زلف تو برون رفت و نگفتی کاین حلقه ماتمزدگان نوحه گری داشت

3 گامی بغلط هم سوی مقصود نرفتیم گوئی ره آواره گیم راهبری داشت

4 پیوسته چو آئینه طفیلی نگاهم او سوی من افکند و نظر با دگری داشت

5 تا شد مژه بی اشک فتاد از نظر من اکنون چکنم رشته که گاهی گهری داشت

6 بی آب درین بادیه یک گام نرفتیم هر نقش قدم در ره او چشم تری داشت

7 آشفتگی زلف تو ربط از سخنم برد زین بیشتر این رشته، شوریده سری داشت

8 پروانه کسی در قفس این شمع نکردست در پای تو افشاند اگر بال و پری داشت

9 منگر بکلیم از سرخواری که درین باغ این خار بن سوخته هم برگ و بری داشت

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر