1 که فرخ منوس آن شه دادگر که بد پادشاه جهان سریسر
2 جدا ماند بیچاره از تاج و تخت بدرویشی افتاد و شد شور بخت
3 سر تخت بختش برآمد بماه دگر باره شد شاه و بگرفت گاه
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 بهیچ در نروی تا در آن نیابی سود بهیچکس نروی تا در آن نبینی رنگ
1 ای ماه بروی لاله رنگ آمده ای از سینه و دل حریر و سنگ آمده ای
2 گر تو بدهان و چشم تنگ آمده ای دلتنگ چرایی ؟ نه بجنگ آمده ای
1 الا تا نرگس خوبان همی بر مشتری تابد بودشان در شکنج زلف رخ چون ماه جوشن ور
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به