- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 آن صید پیشه فکر مدارا نکرده است گر سربریده رشته ز پا وانکرده است
2 امروز در بهشتی اگر بی تعلقی هرگز کریم وعده بفردا نکرده است
3 از روزگار خاک گل و آدمست و بس خاکی که عشق او به سر ما نکرده است
4 تا راه برده است خرابی بخانه ام یک سیل رو بجانب دریا نکرده است
5 زاهد که برنداشته دست از عصای شید دارد گمان که تکیه بدنیا نکرده است
6 عقل این ملایمت که برین سرکشان کند در هیچ دور پنبه به مینا نکرده است
7 عقل این ملایمت که برین سرکشان کند در هیچ دور پنبه به مینا نکرده است
8 بی برگی نهال محبت به بین که دل از نخل آه سایه تمنا نکرده است
9 سالک اگر بکوی تعلق در آمده چون تیر خانه ساخته و جا نکرده است
10 دل برده از کلیم و بود زلف او برو دزدیکه شحنه او را پیدا نکرده است