- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 لطف می خون در رگ افسرده میآرد به جوش قول نای و چنگ طبع مرده میآرد به جوش
2 نرگسش هرگه که میبیند به سوی سنبلش مجمع دلهای بر هم خورده میآرد به جوش
3 شب به مستی پرسش مطرب ره حرفم گشود سمع دانا نکته پرورده میآرد به جوش
4 نیست ما را در صلاح کار ما هیچ اختیار پند بیدردان دل آزرده میآرد به جوش
5 قول ما صاف است در میخانه ما درد نیست پیر ما در خُم عِنَب افشرده میآرد به جوش
6 سهل نبود کشتن ما کافران آگاه مباش قتل ما در خاک خون مرده میآرد به جوش
7 یار چون گرم غضب گردد «نظیری» لب ببند شکوه خوی در تاب آورده میآرد به جوش