به شکرخنده از جلال الدین محمد مولوی غزل 263

جلال الدین محمد مولوی

آثار جلال الدین محمد مولوی

جلال الدین محمد مولوی

به شکرخنده اگر می‌ببرد جان مرا

1 به شکرخنده اگر می‌ببرد جان مرا متع الله فوادی بحبیبی ابدا

2 جانم آن لحظه بخندد که ویش قبض کند انما یوم اجزای اذا اسکرها

3 مغز هر ذره چو از روزن او مست شود سبحت راقصه عز حبیبی و علا

4 چونک از خوردن باده همگی باده شوم انا نقل و مدام فاشربانی و کلا

5 هله ای روز چه روزی تو که عمر تو دراز یوم وصل و رحیق و نعیم و رضا

6 تن همچون خم ما را پی آن باده سرشت نعم ما قدر ربی لفوادی و قضا

7 خم سرکه دگرست و خم دوشاب دگر کان فی خابیه الروح نبیذ فغلی

8 چون بخسپد خم باده پی آن می‌جوشد انما القهوه تغلی لشرور و دما

9 می منم خود که نمی‌گنجم در خم جهان برنتابد خم نه چرخ کف و جوش مرا

10 می مرده چه خوری هین تو مرا خور که میم انا زق ملئت فیه شراب و سقا

11 وگرت رزق نباشد من و یاران بخوریم فانصتوا و اعترفوا معشرا اخوان صفا

عکس نوشته
کامنت
comment