🌟 نیت کن و فال حافظ بگیر 🌟
سنایی غزنوی

سنایی غزنوی

سنایی غزنوی
سنایی غزنوی

شاکر از سنایی غزنوی حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه 31

حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه 31 ام از 1794 الباب الاوّل: در توحید باری تعالی

شاکر لطف و رحمتش دیندار

🌙 حالت شب
شماره بیت
اندازه متن
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • 6
  • 7
  • 8
  • 9
  • 10
  • 11
  • 12
  • 13
  • 14
  • 15
  • 16
  • 17
  • 18
  • 19
  • 20
  • 21
  • 22
  • 23
  • 24
  • 25
  • 26
  • 27
  • 28
  • 29
  • 30
  • 31
  • 32
  • 33
  • 34
  • 35
  • 36
  • 37
  • 38
  • 39
  • 40
  • 41
  • 42
  • 43
  • 44
  • 45
  • 46
  • 47
  • 48
  • 49
  • 50
  • 51
  • 52
  • 53
  • 54
  • 55
  • 56
  • 57
  • 58
  • 59
  • 60
  • 61
  • 62
  • 63
  • 64
  • 65

1 شاکر لطف و رحمتش دیندار شاکی قهر و غیرتش کفّار

2 بینی آنگه که گیرد ایزد خشم آنچه در چشمه باید اندر چشم

3 قهر و لطفش که در جهان نویست تهمت گبر و شبهت ثنویست

4 لطف و قهرش نشان منبر و دار شکر و سُکرش مقام مفخر و عار

5 لطف او راحت است جانها را قهر او آتشی روانها را

6 لطف او بنده را سرور دهد قهر او مرد را غرور دهد

7 لام لطفش چوروی بنماید دال دولت دوال برباید

8 قاف قهرش اگر برون تازد قاف را همچو سیم بگدازد

9 عالم از قهر و لطف او ترسان صالح و طالح از فزع یکسان

10 لطف او چون مفرّح آمیزد کفش صوفی به کشف برخیزد

11 باز قهرش چو آید اندر کار کشف سر در کشد کشف کردار

12 قهر او نازنین گدازنده لطف او بینوا نوازنده

13 کفر و دین‌پرور روان تو است اختیار آفرین جان تو اوست

14 جان جانت ز لطف او زنده است که روانت به لطف پاینده است

15 آرد از قهر و لطف سازنده زنده از مرده مرده از زنده

16 کشف قهرش چو امد اندر چنگ باشهٔ ملک را به بیشهٔ لنگ

17 باز چون اسب لطف را زین کرد لقمهٔ کِرم را ملخ‌چین کرد

18 خود از او نزد عقل و رای رزین کرم سیمین بود ملخ زرین

19 در عطا چون بلای مُبلی دید با بلا در عطا همی خندید

20 قهر او چون بگستراند دام سگی آرد ز صورت بلعام

21 لطف او چون درآمد اندر کار سگ اصحاب کهف بر درِ غار

22 اولیای ورا امین گردد درخور مدح و آفرین گردد

23 سحره از لطف گفت ان لاضیر با عزازیل قهر کرد انا خیر

24 با خدای ایچ نیک و بد بس نیست با که گویم که در جهان کس نیست

25 چه سوی ناکسان چه سوی کسان قهر و لطفش به هرکه هست رسان

26 خسروان در رهش کُله بازان گردنان بر درش سراندازان

27 پادشاهان چو خاک بر درِ او برمیده فراعنه از بر او

28 به یکی ترک غول نو بَرده صد هزاران عَلَم نگون کرده

29 فرش مشتی گرسنه بنوشته چاکرش زان یکی دوتا گشته

30 هرکه در ملک او منی کرده از ره راست توسنی کرده

31 گر بگوید به مرده‌ای که برآی مرده آید کفن‌کشان در پای

32 ور بگوید به زنده‌ای که بمیر مُرَد در حال ور چه باشد میر

33 خلق مغرور نفس از افضالش هیچ ترسان نبوده از امهالش

34 گردنان را طعام زهرش بس سرکشان را لگام قهرش بس

35 گردن گردنان شکسته به قهر ضعفا را ز لطف داده دو بهر

36 سرعت عفوش از ره گفتار بر گرفتست رسم استغفار

37 عفو او بر گنه سبق برده سبقت رحمتی عجب خورده

38 تائب ذنب را بداده پناه پاک کرده صحایفش ز گناه

39 روح بخش است روح وَر نه چو ما پرده‌دار است و پردهْ در نه چو ما

40 ناکسان را به لطف خود کس کرد صبر و شکری ز بندگان بس کرد

41 فضل او پیش چشم دانش و داد درِ حس بست و راه جان بگشاد

42 چون ترا کرد حلم او ساکن از زبان بدان شدی ایمن

43 رَسته باشد همیشه در صحرا مرد کوهی ز نکبتِ نکبا

44 غیب او عیب خلق دانسته عفو او شستنش توانسته

45 علم او عیب ما بپوشیده تو نگفته سر او نیوشیده

46 آدمی زادهٔ ظلوم جهول فضل حق را همی زند به فضول

47 از پی لطف و غایت کرمش کرده بر لوح قسمت قدمش

48 پشت پایی همی زند به دو دست عقل هشیار را چو مردم مست

49 چون نشاند عروس را بر تخت آنکه بر وی ببست رخنهٔ بخت

50 خوب کار او و زشتکار شما غیب دان او و غیب دار شما

51 این عنایت نگر تو از پسِ ریب عالِمِ غیب را به عالَم غیب

52 گر نبودی ز وی عنایت پاک کی شدی تاجدار مشتی خاک

53 منزل عفو او به دشت گناه لشکر لطف او پذیرهٔ آه

54 آهِ عارف چو راه برگیرد دوزخ از بیم او سپر گیرد

55 عفو او را قبول بهر خطاست کرمش را نزول بهر عطاست

56 گرچه در دست نقش او بیند خشم صفرائیان بننشیند

57 تو جفا کرده او وفا با تو او وفادارتر ز ما با تو

58 بی‌نیاز است و پُرنیازان را دوست دارد نیاز ایشان را

59 او ترا حافظ و تو خود غافل اینت بی‌عقل ظالم و جاهل

60 خوی ما او نکو کند در ما مهربان‌تر ز ماست او بر ما

61 آن چنان مهر کو کند پیوند مادران را کجاست بر فرزند

62 فضل او آوریدت اندر کار ورنه بر خاک کی بُد این بازار

63 هرکه شد نیست باشد او را هست هرکه افتد ز پای گیرد دست

64 دست گیرست بیکسان را او نپذیرد چو ما خسان را او

65 زانکه پاکست پاک را خواهد عالم‌الغیب خاک را خواهد

سنایی غزنوی از شاعران بزرگ قرن 5 هجری می باشد و سبک شعری ایشان خراسانی است.
ادامه توضیحات شاعر
اثر شاکر لطف و رحمتش دیندار حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه 31 ام از 1794 الباب الاوّل: در توحید باری تعالی در حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه سنایی غزنوی می باشد
شعر قالب : حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه سبک : خراسانی
عکس نوشته
کامنت
سوالات متداول درباره شعر شاکر لطف و رحمتش دیندار

شاعر شعر شاکر لطف و رحمتش دیندار چه کسی است ؟

شاعر شعر شاکر لطف و رحمتش دیندار سنایی غزنوی می باشد.

شعر شاکر لطف و رحمتش دیندار در چه دوره‌ای سروده شده است؟

این شعر در قرن 5 سروده شده است.

قالب شعر شاکر لطف و رحمتش دیندار چیست ؟

قالب شعر شاکر لطف و رحمتش دیندار حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه است

سبک شعر شاکر لطف و رحمتش دیندار چیست ؟

سبک شعر شاکر لطف و رحمتش دیندار سبک خراسانی است

مضمون اصلی شعر شاکر لطف و رحمتش دیندار چیست؟

این شعر در دسته‌بندی اجتماعی, پندآموز, شعر فارسی, شعر کوتاه, عارفانه, عاشقانه, غمگین, مرگ, می‌نوشی قرار دارد و مضمون اصلی آن اجتماعی, پندآموز, شعر فارسی, شعر کوتاه, عارفانه, عاشقانه, غمگین, مرگ, می‌نوشی است.
سنایی غزنوی

شاکر از سنایی غزنوی حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه 31

حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه 31 ام از 1794 الباب الاوّل: در توحید باری تعالی
بنر