1 رخصت طوفان دهم گر اشک عالمگیر را گم کند چون موج دریا رشته تدبیر را
2 دل که بی آه است خواهم از نظر افکندنش بر میان بهر چه بندم ترکش بی تیر را
1 گل گل شکفتی از می و افروختی مرا افروختی ز باده چها سوختی مرا
2 نه مست و نه خمار نه هجران و نه وصال حیرت گدازدم که چرا سوختی مرا
1 یا جلوه مده فرشته ها را یا خام مکن برشته ها را
2 دهقانی برق اگر نباشد انبار کنند کشته ها را
1 سیرکن نو رسیده ما را وحشت آرمیده ما را
2 ای کبوتر دچار باز شوی دیده ای نور دیده ما را