نهم جبین به درش آستان بگرداند از غالب دهلوی غزل 157

غالب دهلوی

آثار غالب دهلوی

غالب دهلوی

نهم جبین به درش آستان بگرداند

1 نهم جبین به درش آستان بگرداند نشینمش به سر ره عنان بگرداند

2 اگر شفاعت من در تصورش گذرد به بزم انس رخ از همدمان بگرداند

3 به بزم باده به ساقیگری ازو چه عجب که پیر صومعه را در میان بگرداند؟

4 اگر نه مایل بوس لب خودست چرا به لب چو تشنه دمادم زبان بگرداند؟

5 به بند دام بلای تو صعوه را گردون هما به گرد سر آشیان بگرداند

6 چو غمزه تو فسون اثر فرو خواند بلای راهزن از کاروان بگرداند

7 بهار را ز رخت تا چه رنگ در نظرست؟ که دم به دم ورق ارغوان بگرداند

8 تو نالی از خله خار و ننگری که سپهر سر حسین علی بر سنان بگرداند

9 برو به شادی و اندوه دل منه که قضا چو قرعه بر نمط امتحان بگرداند،

10 یزید را به بساط خلیفه بنشاند کلیم را به لباس شبان بگرداند

11 اگر به باغ ز کلکم سخن رود غالب نسیم روی گل از باغبان بگرداند

عکس نوشته
کامنت
comment