- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دهم برته با کهرم تیغزن دو خونی و هر دو سر انجمن
2 همی آزمودند هرگونه جنگ گرفتند پس تیغ هندی به چنگ
3 درفش همایون به دست اندرون تو گفتی بجنبد که بیستون
4 یکایک بپیچید از او برته روی یکی تیغ زد بر سر و ترگ اوی
5 که تا سینه کهرم بد و نیک گشت ز دشمن دل برته بیبیم گشت
6 فرود آمد از اسب و او را ببست بر آن زین توزی و خود برنشست
7 برآمد به بالا چو شرزه پلنگ خروشان یکی تیغ هندی به چنگ
8 درفش همایون به دست اندرون فگنده بر آن باره کهرم نگون
9 همی گفت شاهست پیروزگر همیشه کلاهش به خورشید بر
10 چو از روز نه ساعت اندر گذشت ز ترکان نبد کس بر آن پهندشت
11 کسی را کجا پروراند به ناز برآید بر او روزگار دراز
12 شبیخون کند گاه شادی بر اوی همی خواری و سختی آرد به روی
13 ز باد اندر آرد دهدمان به دم همی داد خوانیم و پیدا ستم
14 به تورانیان بر بد آن جنگ شوم به آوردگه کردن آهنگ شوم
15 چنان شد که پیران ز توران سپاه سواری ندید اندر آوردگاه
16 روانها گسسته ز تنشان به تیغ جهان را تو گفتی نیامد دریغ