دهم برته با کهرم از ابوالقاسم فردوسی شاهنامه 30

ابوالقاسم فردوسی

آثار ابوالقاسم فردوسی

ابوالقاسم فردوسی

دهم برته با کهرم تیغ‌زن

1 دهم برته با کهرم تیغ‌زن دو خونی و هر دو سر انجمن

2 همی آزمودند هرگونه جنگ گرفتند پس تیغ هندی به چنگ

3 درفش همایون به دست اندرون تو گفتی بجنبد که بیستون

4 یکایک بپیچید از او برته روی یکی تیغ زد بر سر و ترگ اوی

5 که تا سینه کهرم بد و نیک گشت ز دشمن دل برته بی‌بیم گشت

6 فرود آمد از اسب و او را ببست بر آن زین توزی و خود برنشست

7 برآمد به بالا چو شرزه پلنگ خروشان یکی تیغ هندی به چنگ

8 درفش همایون به دست اندرون فگنده بر آن باره کهرم نگون

9 همی گفت شاهست پیروزگر همیشه کلاهش به خورشید بر

10 چو از روز نه ساعت اندر گذشت ز ترکان نبد کس بر آن پهن‌دشت

11 کسی را کجا پروراند به ناز برآید بر او روزگار دراز

12 شبیخون کند گاه شادی بر اوی همی خواری و سختی آرد به روی

13 ز باد اندر آرد دهدمان به دم همی داد خوانیم و پیدا ستم

14 به تورانیان بر بد آن جنگ شوم به آوردگه کردن آهنگ شوم

15 چنان شد که پیران ز توران سپاه سواری ندید اندر آوردگاه

16 روان‌ها گسسته ز تنشان به تیغ جهان را تو گفتی نیامد دریغ

عکس نوشته
کامنت
comment