- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ترا نادان امید غمگساریها ز افرنگ است دل شاهین نسوزد بهر آن مرغی که در چنگ است
2 پشیمان شو اگر لعلی ز میراث پدر خواهی کجا عیش برون آوردن لعلی که در سنگ است
3 سخن از بود و نابود جهان با من چه میگوئی من این دانم که من هستم ندانم این چه نیرنگ است
4 درین میخانه هر مینا ز بیم محتسب لرزد مگر یک شیشهٔ عاشق که از وی لرزه بر سنگ است
5 خودی را پرده میگوئی بگو من با تو این گویم مزن این پرده را چاکی که دامان نگه تنگ است
6 کهن شاخی که زیر سایه او پر بر آوردیی چو برگش ریخت از وی آشیان برداشتن ننگ است
7 غزل آن گو که فطرت ساز خود را پرده گرداند چه آید زان غزل خوانی که با فطرت هماهنگ است