- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای ترا هرگز نبوده یاری از یاران دریغ وصل خود را چند داری از طلب کاران دریغ
2 غم فرستادی بجانم جان بدل ایثار کرد یار را هرگز نباشد راحت از یاران دریغ
3 ما همه بیمار عشق و داروی ما وصل تست ظلم باشد داشتن دارو ز بیماران دریغ
4 شمع وصلت کرده روشن روز چندین خفته را در شب تاریک هجرت مانده بیداران دریغ
5 خشک شد بی آب وصلت کشت زار عیش ما تا بکی داری ز کشت خشک ما باران دریغ
6 من باقبالی برین در دارم آبی ورنه داشت خاک این درگاه را دولت ز بسیاران دریغ
7 هرکه بیند با رقیبان مر ترا گوید همی هستی ای گنج گهر در صحبت ماران دریغ
8 یار زیبایی ولیکن انده یارانت نیست دلبری لیکن نداری خوی دلداران دریغ