1 مستی ده و هستی ده ای غمزه خماره تو دلبر و استادی ما عاشق و این کاره
2 ما بر سر هر پشته گم کرده سر رشته بیچاره تو گشته تو چاره بیچاره
3 صد چشمه بجوشانی در سینه چون مرمر ای آب روان کرده از مرمر و از خاره
4 ای سنگ سیه را تو کرده مدد دیده وی از پس نومیدی بشکفته گل از ساره
5 ای نور روان کرده از پیه دو چشم ما و اندیشه روان کرده از خون دل پاره
دیدگاهها **