حکایت کنند از بزرگان از سعدی شیرازی بوستان 6

سعدی شیرازی

آثار سعدی شیرازی

سعدی شیرازی

حکایت کنند از بزرگان دین

1 حکایت کنند از بزرگان دین حقیقت شناسان عین الیقین

2 که صاحبدلی بر پلنگی نشست همی راند رهوار و ماری به دست

3 یکی گفتش: ای مرد راه خدای بدین ره که رفتی مرا ره نمای

4 چه کردی که درنده رام تو شد نگین سعادت به نام تو شد؟

5 بگفت ار پلنگم زبون است و مار وگر پیل و کرکس، شگفتی مدار

6 تو هم گردن از حکم داور مپیچ که گردن نپیچد ز حکم تو هیچ

7 چو حاکم به فرمان داور بود خدایش نگهبان و یاور بود

8 محال است چون دوست دارد تو را که در دست دشمن گذارد تو را

9 ره این است، روی از طریقت متاب بنه گام و کامی که داری بیاب

10 نصیحت کسی سودمند آیدش که گفتار سعدی پسند آیدش

عکس نوشته
کامنت
comment