- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 حکایت کنند از بزرگان دین حقیقت شناسان عین الیقین
2 که صاحبدلی بر پلنگی نشست همی راند رهوار و ماری به دست
3 یکی گفتش: ای مرد راه خدای بدین ره که رفتی مرا ره نمای
4 چه کردی که درنده رام تو شد نگین سعادت به نام تو شد؟
5 بگفت ار پلنگم زبون است و مار وگر پیل و کرکس، شگفتی مدار
6 تو هم گردن از حکم داور مپیچ که گردن نپیچد ز حکم تو هیچ
7 چو حاکم به فرمان داور بود خدایش نگهبان و یاور بود
8 محال است چون دوست دارد تو را که در دست دشمن گذارد تو را
9 ره این است، روی از طریقت متاب بنه گام و کامی که داری بیاب
10 نصیحت کسی سودمند آیدش که گفتار سعدی پسند آیدش