طرب در این باغ می‌خرامد از بیدل دهلوی غزل 382

بیدل دهلوی

آثار بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

طرب در این باغ می‌خرامد ز ساز فرصت پیام بر لب

1 طرب در این باغ می‌خرامد ز ساز فرصت پیام بر لب ز نرگس اکنون مباش غافل‌که نی‌گرفته‌ست جام بر لب

2 اگر به معنی رسیده باشی خروش مستان شنیده باشی چو برگ تاک‌اند اهل مشرب نهفته ذکر مدام بر لب

3 رساند خلقی ز هرزه رایی به عرصهٔ قدرت‌آزمایی هجوم اشغال ژاژخابی چو توسن بی‌لجام بر لب

4 به‌خودفروشی‌ست عزت‌و شان‌به‌حرف و صوت‌است فخر یاران تو هم به قدرنفس پر افشان چو دستگاه‌کلام بر لب

5 ثبات ناز آنقدر ندارد بنای اقبال بی‌بقایت گذشته‌گیر اینکه آفتابی رسانده باشی چو بام بر لب

6 مسایل مفتیان شنیدم به پشت و روی ورق رسیدم تصرف مال غصب دیدم حلال در دل حرام بر لب

7 ز خانقه هرکه سر برآرد مراتب جوع می‌شمارد طریقهٔ صوفیان ندارد به غیر ذکر طعام بر لب

8 گر از مکافات خبث غیبت شنیده‌ای وعدهٔ ندامت چرا زمانی ز زخم د‌ندان نمی‌رسانی پیام بر لب

9 جنون چندین هزارشهرت فسرد درجیب سینه‌چاکی کسی نشد محرم صدایی از این نگینهای نام بر لب

10 خروش دیر و حرم در این ره نمود از درد و داغم آگه خداپرست است و ا‌لله الله‌، برهمن و رام رام بر لب

11 رقم زدم برتبسم‌گل ز ساعد چین در آستینت قلم‌کشیدم به موج‌گوهر ازآن خط مشکفام پر لب

12 جهان به صد رنگ شغل مایل‌من وهمین طرزشوق بیدل تصورت سال و ماه در دل ترنمت صبح و ‌شام بر لب

عکس نوشته
کامنت
comment