1 خانه تن، چو بسیل اجل از هم ریزد خبر مرگ تو گردیست کز آن برخیزد
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 ز ناله باز ندارد کسی دل ما را کسی نبسته زبان خروش دریا را
2 ز ما به دلبر ما بسکه راه نزدیک است توان به بال شرر بست نامه ما را
1 از زبان کلک نقاشان، شنیدم بارها بی زبان نرم، کی صورت پذیرد کارها؟
2 سفله عالیشان، ز منصبهای عالی کی شود؟ کی فزاید قدر خار از رفعت دیوارها
1 بس است شمع قناعت چون مسکن ما را چرا بمهر بود چشم روزن ما را
2 کشید خجلت بی برگی از خزان چندان که کرد آب عرق سبز گلشن ما را
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به