- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تا نگار من ز محفل پای در محمل نهاد داغ حسرت عاشقان را سر به سر بر دل نهاد
2 دلبران بی دل شدند زانگه که او بربست بار عاشقان دادند جان چون پای در محمل نهاد
3 روز من چون تیره زلفش گشت از هجران او چون بدیدم کان غلامش رخت بر بازل نهاد
4 زان جمال همچو ماهش هر چه بود از تیره شب شد هزیمت چون نگارم رخ سوی منزل نهاد
5 زاب چشم عاشقان آن راه شد پر آب و گل تا به منزل نارمید او گام خود در گل نهاد
6 راه او پر گل همی شد کز فراق خود همی در دو دیدهٔ عالمی از عشق خود پلپل نهاد
7 چاکر از غم دل ز مهرت برگرفت از بهر آنک با اصیل الملک خواجه اسعد مقبل نهاد