1 سه چیز ببرد از سه چیز تو وصال از رخ گل و از لب مل و از روی جمال
2 سه چیز ببرد از سه چیزم همه سال از دل غم و از رخ نم و از دیده خیال
1 الا تا نرگس خوبان همی بر مشتری تابد بودشان در شکنج زلف رخ چون ماه جوشن ور
1 سپه کشید چه از تازی و چه از بلغار چه از برانه چه از آبکند و از فاراب
1 وان پول سدیور ز همه باز عجب تر کز هیکل او کوه شود ساحت بیدا