- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 خوی با ما کن و با بیخبران خوی مکن دم هر ماده خری را چو خران بوی مکن
2 اول و آخر تو عشق ازل خواهد بود چون زن فاحشه هر شب تو دگر شوی مکن
3 دل بنه بر هوسی که دل از آن برنکنی شیرمردا دل خود را سگ هر کوی مکن
4 هم بدان سو که گه درد دوا می خواهی وقف کن دیده و دل روی به هر سوی مکن
5 همچو اشتر بمدو جانب هر خاربنی ترک این باغ و بهار و چمن و جوی مکن
6 هان که خاقان بنهاده است شهانه بزمی اندر این مزبله از بهر خدا طوی مکن
7 میر چوگانی ما جانب میدان آمد پی اسپش دل و جان را هله جز گوی مکن
8 روی را پاک بشو عیب بر آیینه منه نقد خود را سره کن عیب ترازوی مکن
9 جز بر آن که لبت داد لب خود مگشا جز سوی آنک تکت داد تکاپوی مکن
10 روی و مویی که بتان راست دروغین می دان نامشان را تو قمرروی زره موی مکن
11 بر کلوخی است رخ و چشم و لب عاریتی پیش بیچشم به جد شیوه ابروی مکن
12 قامت عشق صلا زد که سماع ابدی است جز پی قامت او رقص و هیاهوی مکن
13 دم مزن ور بزنی زیر لب آهسته بزن دم حجاب است یکی تو کن و صدتوی مکن