-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 آبم ببرد بخت، بس ای خفته بخت بخ نانم نداد چرخ، زهی سفله چرخ زه
2 در خواب رفته بختم و بیدار مانده چشم لا الطرف لی ینام ولاالجد ینتبه
3 چون ماه چار هفته شد ستم به هفت حال حالی چنان که لیس علیالخلق یشتبه
4 دل چون قلم در آتش و تن کاغذ اندر آب فالنار احرقته و الماء حل به
5 ایام دمنه طبع و مرا طالع است اسد من پای در گل از غم و حسرت چو شتربه
6 از کیسهٔ کسان منم آزاد دل که آز آزاد را چو کیسه گلو درکشد بزه
7 خشنودم از خدای بدین نیتی که هست از صد هزار گنج روان گنج فقر به
8 چون جان صبر در تن همت نماند نیست گو قالب نیاز ممان هرگز و مزه
9 دولت به من نمیدهد از گوسفند چرخ از بهر درد دنبه و بهر چراغ په
10 الحق غریب عهدم و از قائلان فزون هرچند کاهل عهد کهان را کنند مه
11 بیمار جان رمیده برون آمدم ز ری شاخ حیات سوخته و برگ راه نه
12 شب تا به چاشت راه روم پس به گرمگاه بر هر در دهی طلبم منزل نزه
13 بیماری گران و به شب راندن سبک روز آب چون به من نرسد زان خران ده
14 از بیم تیغ خور سفرم هست بعد از آنک روز افکند کلاه و زند شب قبا زره
15 بر ره چو اسب سایه کند گویدم غلام کاین سایه فرش توست فرود آی و سربنه
16 از تب چو تار موی مرا رشتهٔ حیات و آن موی همچو رشتهٔ تببر به صد گره
17 غایب شد از نتیجهٔ جانم میان راه یک عیبه نظم و نثر که از صد خزینه به
18 یارب چو فضل کردی و جان باز دادیم رحمی بکن نتیجهٔ جان نیز باز ده