- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 امشب جان را ببر از تن چاکر تمام تا نبود در جهان بیش مرا نقش و نام
2 این دم مست توام رطل دگر دردهم تا بشوم محو تو از دو جهان والسلام
3 چون ز تو فانی شدم و آنچ تو دانی شدم گیرم جام عدم می کشمش جام جام
4 جان چو فروزد ز تو شمع بروزد ز تو گر بنسوزد ز تو جمله بود خام خام
5 این نفسم دم به دم درده باده عدم چون به عدم درشدم خانه ندانم ز بام
6 چون عدمت می فزود جان کندت صد سجود ای که هزاران وجود مر عدمت را غلام
7 باده دهم طاس طاس ده ز وجودم خلاص باده شد انعام خاص عقل شد انعام عام
8 موج برآر از عدم تا برباید مرا بر لب دریا به ترس چند روم گام گام
9 دام شهم شمس دین صید به تبریز کرد من چو به دام اندرم نیست مرا ترس دام