1 طائری کز آشیان، پرواز بهر آز کرد کیفرش، فرجام بال و پر بخون آلودن است
1 دل اگر توشه و توانی داشت در ره عقل کاروانی داشت
2 دیده گر دفتر قضا میخواند ز سیه کاریش امانی داشت
1 گفت با زنجیر، در زندان شبی دیوانهای عاقلان پیداست، کز دیوانگان ترسیدهاند
2 من بدین زنجیر ارزیدم که بستندم بپای کاش میپرسید کس، کایشان بچند ارزیدهاند
1 کارها بود در این کارگه اخضر لیک دوک تو نگردید ازین بهتر
2 سر این رشته گرفتی و ندانستی که هریمنش گرفتست سر دیگر