دم به دم در عاشقی از بابافغانی شیرازی غزل 166

بابافغانی شیرازی

آثار بابافغانی شیرازی

بابافغانی شیرازی

دم به دم در عاشقی دل را زیانی می‌شود

1 دم به دم در عاشقی دل را زیانی می‌شود هر زمان از عمر من آخر زمانی می‌شود

2 دل اسیر خردسالی گشت و این چرخ کهن پیر می‌سازد مرا تا او جوانی می‌شود

3 روز اول چون نهاد انگشت بر لوح و قلم نقش می‌بستم که آخر نکته‌دانی می‌شود

4 این خرابی‌ها که واقع شد ز آب چشم من گر فرشته در قلم آرد جهانی می‌شود

5 ماه من تا شد قرین ساقی خورشیدرو بر در میخانه هر ساعت قرانی می‌شود

6 من نه آن مرغم که رنگی دارد از باغ و بهار آنقدر دانم که گاهی خوش خزانی می‌شود

7 بعد ازین بی‌ساقی مهوش نخواهم خورد می بر تنم این آب گر هر قطره جانی می‌شود

8 این خبرهای عجب کز یار می‌آرد صبا می‌برم از یاد اگر نه داستانی می‌شود

9 وه چه معنی دارد این صورت که با چندین سخن در حضور او فغانی بی‌زبانی می‌شود

عکس نوشته
کامنت
comment