طبعت ، ای صابران اسمعیل از رشیدالدین وطواط مقطع 38

رشیدالدین وطواط

آثار رشیدالدین وطواط

رشیدالدین وطواط

طبعت ، ای صابران اسمعیل

1 طبعت ، ای صابران اسمعیل هست دریا ، که درهمی زاید

2 لفظ تو گوش و گردن معنی بجواهر همی بیاراید

3 نثر تو شمع انس افروزد نظم تو روح روح افزاید

4 عقدهایی که در علو م افتد همه جز خاطر تو نگشاید

5 قصب سبق دست رتبت تو در بلندی ز چرخ برباید

6 ز نک خورده حسام دانش را صیقل فکرت تو بزداید

7 از چار طبع در دو زبان یک هنرمند چون تو ننماید

8 دست تو دامن شرف گیرد پای تو تارک فلک ساید

9 فضل را روزگار کی پوشد ؟ کسب بگل آفتاب ننداید

10 خصم گر زشت گویدد ، دریا بدهان سگی نیالاید

11 کلک پیراسته سر تو ، همه زلف ابکار نظم پیراید

12 با تو ای پیر عقل برنا بخت هیچ برنا و پیر برناید

13 فلک فضلی و مآثر تو چون فلک تا ابد نفرساید

14 طبعت آن بوته شد ، که جز دروی عقل زر هنر نیالاید

15 نایبات فلک بناب بلا جگر حاسد تو می خاید

16 هست در سیرت و سریرت تو از بزرگی هر آنچه می باید

17 نظم ، کز طبع تو رود ، در حال همه آفاق را بپیماید

18 روح مجروح را طبیب خرد دارو از گفتهٔ تو فرماید

19 عندلیبم خطاب کردستی هر خطابی که تو کنی شاید

20 عندلیبیست این رهی ، که بعمر جز ثنای تو هیچ نسراید

21 می ستاید ترا و در هر باب مستحقی ، اگرت بستاید

22 اعتذاری نوشته ای ، که مرا جز بدان جان همی نیاساید

23 خوب شعری چنان ، که گر شعری بیند آنرا ، ز شرم برناید

24 اینکش همچو حرز می خوانم تامرا حادثات نگزاید

25 خود نبودست وحشتی ، و ربود با چنان اعتذار کی پاید ؟

26 بیقین دان که : بعد ازین جانم جز بسوی رضات نگراید

27 تو ستودی مرا و مثل مرا زیبد ار روزگار بستاید

28 جز برای ریاضت خاطر همتم سوی نظم نگراید

عکس نوشته
کامنت
comment