دلبر آن به که کسش نشناسد از خاقانی شروانی غزل 154

خاقانی شروانی

آثار خاقانی شروانی

خاقانی شروانی

دلبر آن به که کسش نشناسد

1 دلبر آن به که کسش نشناسد نوبر آن به که خسش نشناسد

2 ماه سی روزه به از چارده شب که نه سگ نه عسسش نشناسد

3 مست به عاشق و پوشیده چنانک کس خمار هوسش نشناسد

4 دل هم از درد به جانی به از آنک هر طبیبی مجسش نشناسد

5 بخ‌بخ آن بختی سرمست که کس های و هوی جرسش نشناسد

6 کو سواری که شود کشتهٔ عشق عقل داغ فرسش نشناسد

7 عاشق از روی شناسی به بلاست خرم آن کس که کسش نشناسد

8 عشق را مرغ هوائی باید کاین هوا گون قفسش نشناسد

9 استخوانی طلبد جان همای که به صحرا مگسش نشناسد

10 آسمان هرچه بزاید بکشد زانکه فریاد رسش نشناسد

11 روستم بین که به خون ریز پسر کند آهنگ و پسش نشناسد

12 خوش نفس دارد خاقانی لیک چرخ، قدر نفسش نشناسد

عکس نوشته
کامنت
comment