1 ای دلبر عیسینفس ترسایی خواهم به برم شبی تو بیترس آیی
2 گه پاک کنی با آستین چشم ترم گه بر لب خشک من لب تر سایی
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 در آب پر غراب افتاده مگیر یا تودهٔ مشک ناب افتاده مگیر
2 پیچیده به روی آب دود سیهی آتش به میان آب افتاده مگیر
1 ترنج غبغب آن یوسف عزیز چو دیدم چنان شدم که به جای ترنج، دست بریدم
2 ز قهر تیغ کشیدی، به سوی من بدویدی ز من تو سر ببریدی، من از تو دل نبریدم
1 شوم من گرچه صید غرقه در خون گشتهٔ ترکش ندانم ترک او، هر کس که بتواند کند ترکش
2 کشیدی ناز چشمش ای دل آخر ریخت خونت را بگفتم بارها من با تو، ناز مست کمتر کش
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به