1 ای دلبر عیسینفس ترسایی خواهم به برم شبی تو بیترس آیی
2 گه پاک کنی با آستین چشم ترم گه بر لب خشک من لب تر سایی
1 برداشت سپیده دم حجاب از طرفی بگرفت نگار من نقاب از طرفی
2 گر نیست قیامت از چه رو گشته عیان ماه از طرفی و آفتاب از طرفی
1 فصل بهار شد، بیا تا به خُم آوریم رو، کز سر شط خُم کِشیم آب طَرَب سبو سبو
2 گریه نمیدهد امان تا به تو من بیان کنم قصهٔ جور زلف تو، نکته به نکته مو به مو
1 صبر در عشق تو جانا هله تا چند کنم من که مردم ز غمت حوصله تا چند کنم
2 تا سر زلف پریشان تو دیدم گفتم از پریشانی خاطر گله تا چند کنم