شیرین‌لبی که آفت از ملک‌الشعرا بهار غزل 300

ملک‌الشعرا بهار

آثار ملک‌الشعرا بهار

ملک‌الشعرا بهار

شیرین‌لبی که آفت جان‌ها نگاه اوست

1 شیرین‌لبی که آفت جان‌ها نگاه اوست هرجا دلیست بستهٔ زلف سیاه اوست

2 کردم سراغ دل ز مقیمان درگهش گفتند رو بجوی مگر فرش راه اوست

3 گویند یار خون دل خلق می‌خورد وان لعل سرخ و دست نگاربن کواه اوست

4 او پادشاه کشور حسنست و ما اسیر وآن زلف پر خم و صف مژگان سپاه اوست

5 گفتم به قتل من چه بود عذر آن نگار؟ گفتند خوی سرکش او عذرخواه اوست

6 گفتم بغیر عشق چه باشدگناه من گفتند زندگانی عاشق گناه اوست

7 جانا بهار صید زبان‌بسته‌ایست لیک چیزی که مایهٔ نگرانی است آه اوست

عکس نوشته
کامنت
comment