- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 عرق ربز خجالت میگدازد سعی بیتابی ندارم مزرع امید اما میدهم آبی
2 درین دریا بهکام آرزو نتوان رسید آسان مه اینجا بعد سالی میکشد ماهی به قلابی
3 خجالت هم ز ابرام طبیعت برنمیآید حیا را کرد غواص عرق مطلوب نایابی
4 گهی فکر تعینگاه هستی میکنم انشا سر و کارم به تعبیر است گویا دیدهام خوابی
5 خم تسلیم، قرب راحت جاوید میباشد به ذوق سجده سر دزدیدهام در کنج محرابی
6 قناعت پرور اینگرد خوانیم از ضعیفیها غنیمت میشمارد رشتهٔ ما خوردن تابی
7 ز فکر خودگریزان رفت خلق نارسا فطرت بر ناآشنا سیر گریبان بود گردابی
8 تلاش حرص هم سرمایهٔ مقدور میخواهد دماغ ما ز خشکی داغ شد، ای دردسر خوابی
9 برو درکربلا دیگر مپرس از رمز استغنا شهید ناز او از تیغ میخواهد دم آبی
10 نوایی گل نکرد از پردهٔ ساز نفس بیدل ز هستی بگسلم شاید رسد تاری به مضرابی