رزق‌، خلوتگه اندیشهٔ روزی‌خوار از بیدل دهلوی غزل 478

بیدل دهلوی

آثار بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

رزق‌، خلوتگه اندیشهٔ روزی‌خوار است

1 رزق‌، خلوتگه اندیشهٔ روزی‌خوار است دانه هرگاه مژه بازکند منقار است

2 قطرهٔ ما نشد آگاه تامل‌، ورنه موج این بحر گهرخیز گریبان زار است

3 الفت جسم صفای دل ما داد به زنگ آب این آینه یکسر عرق‌ گلکار است

4 طرف دامان تعلق ز خراش ایمن نیست مفت ‌دیوانه‌ که صحرای ‌جنون بی‌خار است

5 از کج‌اندیشی ‌دل وضع جهان دلکش نیست غم تمثال مخور آینه ناهموار است

6 بر تعین زده‌ای زحمت تحقیق مده سر سودایی سامان به گریبان بار است

7 در بهاری‌که سر و برگ طرب رنگ فناست دست بر سر زدنت به زگل دستار است

8 ادب آموز هوستازی غفلت پیری‌ست سایه را پای به دامن‌، ز خم دیوار است

9 رنگها بال‌فشان می‌رود و می‌آید این چمن عالم تجدید کهن تکرار است

10 ای ندامت مد‌د‌ی کز غم اسباب جهان دست سودن هوسی دارد و پُر بیکار است

11 بیدل از زندگی آخر نتوان جان بردن رنگ این باغ هوس آتش بی‌زنهار است

عکس نوشته
کامنت
comment