1 قائم به خودی از آن شب و روز مقیم بیمت ز سمومست و امیدت به نسیم
2 با ما نه ز آب و آتشت باشد بیم چون سایه شدی ترا چه جیحون چه جحیم
1 عاشق و یار یار باید بود در همه کار یار باید بود
2 گر همه راحت و طرب طلبی رنج بردار یار باید بود
1 نخواهم من طریق و راه طامات مرا می باید و مسکن خرابات
2 گهی با می گسارم انده خویش گهی با جام باشم در مناجات
1 ای مستان خیزید که هنگام صبوحست هر دم که درین حال زنی دام فتوحست
2 آراست همه صومعه مریم که دم صبح صاحبت خبر گلشن و نزهتگه روحست