برتر از خورشید شد کار سخن از کلیم غزل 521

کلیم

کلیم

کلیم

برتر از خورشید شد کار سخن

1 برتر از خورشید شد کار سخن شب ندارد روز بازار سخن

2 نارسائیهای انداز همه از بلندیهای دیوار سخن

3 عرش کرسی می نهد در زیر پای تا گلی چیند ز گلزار سخن

4 منکر هر ملت و مذهب که هست برنمی خیزد بانکار سخن

5 بهر بازوی هنر ننوشته اند هیچ تعویذی چو طومار سخن

6 چون قلم از خویش سرها بر تراش سربسی خواهد سر و کار سخن

7 غیر یارانیکه مضمون می برند کس نمی بینم خریدار سخن

8 میرزای ما جلال الدین بسست از سخن سنجان طلبکار سخن

9 راستی طبعش استاد منست کج نهم بر فرق دستار سخن

10 غرق بحر حیرتم دائم کلیم گرچه با این قدر و مقدار سخن

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر