-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای آفتاب از مه روی تو آیتی تاریک شب ز ظلمت مویت کنایتی
2 جز پیر می فروش پی دفع درد و غم از هیچ کس به عمر ندیدم، کفایتی
3 سرو چمن زقامت دلجوت جلوه ای آب خضر ز لعل لبانت کنایتی
4 در هر سری ز سنگ جفایت نشانه ای در هر دلی ز آتش عشقت سرایتی
5 شاهی ترا سزد که توانی بنا، گرفت هر دم به یک اشاره ی ابرو ولایتی
6 در فوج دلبران که به نصرت مُسلّمند فرخنده تر زسرو قدت، نیست رایتی
7 به پذیر پند من که شنیدم زکاملی وز این صحیح تر نشنیدم روایتی
8 مشکن دل کسی که به اجماع عقل و نقل نبود به هیچ کیش، بتر زین جنایتی
9 غیر از علی و آل، نباشد «محیط» را از کس امید لطفی و چشم عنایتی